پسر خانم
روز البالویی
فدات شم اون روز کلی البالو خوردی و کلی اب بازی کردی با حسرت بالا درخت رو نگاه میکنی بازم میخوام البالووووووووووووو اینجا دنبال مورچه هایی در حالی که ازشون میترسیدی ترش بووووووووووووووووووود بازم البالو میخوام زود باش تموم شد شب برگشتنی خونه کفشات تو ماشین بابا فرهاد مونده بود بعد افطار با بابا فرهاد رفتین بیارین ...
نویسنده :
مامان شقایق
0:19
ماه رمضان
سلام عسل مامان امروز اولین روز ماه رمضان هستش و دومین سالی که شما در ماه رمضان پیش مامان بابایی مامانی دو ساله که بخاطر شما روزه خواری میکردم یکیش که 11روز گرفتم وبعد فهمیدم عزیز مامان دو هفته هستش که تو دل مامانی سال بعد هم که به شما شیر میدادم نشد که روزه بگیرم حالا دیگه شیر خشک میخوری تقریبا 6 ماه از مامان شیر خوردی بعدش دیگه فهمیدم سیر نمیشی شیر خشک رو بهت دادم امسال انشاالله همشو میگرم به امید خدا امروز فکر کنم اولین روزی که اولین روز رمضان خونه خودمون میخوایم افطار کنیم همیشه اولین روز رمضان خونه مامان مینا اینا بودیم امسال هم خیلی اصرار کرد که اونجا بریم ولی من خواستم امسال...
نویسنده :
مامان شقایق
17:08
15ماهگیت مبارک
سلام مامانی میدونی چی شده 15 ماهه شدی فدات شم واسه خودت دختری شدی اولین جمله روساختی (اونی ور منه) خیلی با نمک میگی تو کارا کمکم میکنی فکر کن دیگه چقدر بزرگ شدی مامانی خیلی خیلی دوست دارم عزیزم ...
نویسنده :
مامان شقایق
0:17
پارک
تابستان1393/3/22
سلام مامانی قربونت برم روز پنجشنبه بابایی از سر کار اومد و ما هم که خیلی حوصلمون سر رفته بود با هم رفتیم تا کمی بگردیم اول رفتیم رستوران ovaکه فقط غذاهای ترکیه رو داشت ما هم کاشارلی پیده و چی کوفته را زدیم تو رگ خیلی خوشمزه بود تو هم خوشت اومده بود تو رستوران برات یه تاب اوردن که مثل تاب خودت بود تا باهاش سرگرم بشی ولی نشدی میخواستی تو بغلم باشی اما نمیذاشتی منم غذا بخورم برا همین دادمت به بابایی تو بغل بابایی کم ورجه ورجه میکنی یه مرده اومد تاب رو ببره ولی تو یه دادی زدی که مرده همون جوری که اومده بود برگشت بلاخره غذا رو خوردیم و بعد رفتیم پارک و اونجا نمیدوستی کجا رو نگاه کن...
نویسنده :
مامان شقایق
17:25