دیروز هاااااا
سلام خانومی خوبی فدات شم
روز پنجشنبه عروسی یکی از فامیل های بابایی بود شما رو هم پیش مامانم گذاشتم چون از یه طرف گلاب به روتون اسهال بودی و هم بعد ظهرا میخوابی و اونجا سرو صدا میشه و اذیت میشی به خاطر همیین نبردمت شما کوچولو هم اصلا نبودن من رو احساس نمیکنی و مثل یه دختر خوب پیش مامانم میمونی
دلم برات یه ذره شده بود برگشتنی بغلت کردم یه عالمه بوست کردم و شما انگار اصلا دلت برام تنگ نشده بود باهام انگار قهر بودی فدات شم
شب موقع خواب اصلا حالت خوب نبود تب هم داشتنی استفراق هم کردی همراه یه عالمه گریه قربونت برم استامینوفن دادم کمی تبت پایین اومد پا شویه هم کردیم بهتر شدی فکر کنم به خاطر دندونات بود که اینجوری شد میخواستیم ببریمت دکتر ولی دیدیم حالت بهتر شد نبردیمت شب تند تند کنترلت میکردم که یه وقت دوباره تب نکنی ولی شب راحت خوابیدی و صبح هم خوب شدی ولی اسهالت خوب نشده
جمعه هم خیلی حوصله ات سر رفته بود شب بردیمت شهر بازی وکلی بهت خوش گذشت طوری که راضی نبودی برگردی خونه
شنبه هم مهمونی دعوت بودیم خونه دختر خاله مامانم که تازه عروسی کرده بود اونجا هم کلی بچه بود و با امیر حسین کلی بهت خوش گذشت