21 ماهگی
سلام عروسک مامان عروسکی که تو دنیام تکه فدات شم کلا هر کاری میکنی برام جذایبت داره و هر تکونی که میخوری برام حس های قشنگی میده و منو عاشق و عاشق تر میکنه وای که چه قدر دلم میخواد گازت بگیرم ولی دلم نمیاد داری کلمات جدید میگی اونقدر با نمک اسم مامانمو (نینا یعنی مینا)میگی که میخوام قورتت بدم اسم خالمو صدامیکنی زیلا دایی رو دادا میگی شیر نون ابجی داداش رو میگی با اون زبون شیرنت شنبه مهمون بودیم دکتر ازمایشگاهی که بابایی اونجا کار میکنیه کل کارمنداشو رستوران دعوت کرده بود واسه شام با اینکه شما بد غذایی ولی اونجا هر چی میدادم میخوردی و خیلی اروم بودی اونجا بغل به بغل گشتی همه رو عاشق خودت کرده بودی همراه یه عالمه سفارش اسفند دود کردن بلاخره خوش گذشت
این روزا مشغول جمع کردن خونه ام اخه قراره بریم خونه جدید که میشه خونه بابام اینارو اجاره کردیم و میریم اونجا خدا همه مستاجر هارو صاحب خونه کنه همه مستجر های بابام صاحب خونه شدن ببینیم انشاالله ما هم از اونجا به خونه خودمون اسباب کشی کنیم بلاخره چند وقتی نمیتونم بیام برات بنویسم فعلا بای بای
اون دستاتو بخورم جوجه کوچولوم