روز خوب
عزیزم روز جمعه رفتیم باغچه بابا فرهاد و تو هم اونجا اولین قدمهاتو تو بیرون گذاشتی دستا تو گرفته بودیم وتو راه میرفتی کلی ذوق کرده بودی درخت ها رو میگرفتی و شکوفهاشو میکندی و با تعجب نگاهشون میکردی رو زمین می نشتی سنگ هارو برمی داشتی و پرت میکردی یا چمن ها رو میکندی و میخواستی تو دهنت بزاری وقتی می بردمت بخوابونمت هی بیرون رو نشون میدادی که بریم بیرون و قدم بزنی بلاخره فدات شم کلی کیف کردی اون روزشب هم موقع برگشتن پستونک رو گم کردم هر چی گشتیم پیدا نکردیم شب دیر وقت بود و ما دنبال پستونک پیدا نشد ما هم رفتیم یه پستونک خوشگل برات گرفتیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی